یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

رئیس

همسرم همیشه عجله داره.دائم کار داره اولا خیلی اذیت میشدم نمیدونم چی توی وجود من اتفاق افتاد که باهاش کنار اومدم. من تقریبا تمام روز تنهام با اینکه کار خاصی ندارم ولی حس بدی هم ندارم. خیلی دلم میخاد باهمسر بریم بیرون باهم زیاد حرف بزنیم ولی خب خیلی کم اتفاق می افته.

امروز رئیس همسر اومده بود شرکت و قراره یکی دو روز بمونه. وقت ناهار همسر بهم گفت که قراره با رئیس بریم یه جای تفریحی یه لحظه سکوت کردم و گفتم بهش نگفتی فرهنگ جان(اسم کوچیک رئیس ) تو که میدونی من کار دارم چقدر سرم شلوغه درکم کن.(عین جمله هایی که به من میگه وقتی ازش میخام بریم جایی)

خندید و گفت بخدا خودش پیشنهاد داده و زشت بود بگم نمیتونم.

البته من اصلا ناراحت نیستم. بهش پیشنهاد دادم . اگه میخاد فردا شب رئیسش رو دعوت کنیم الان توی هتل هست. قراره تا شب خبرم بده. احتمالا فردا هم پسر خواهرم میاد پیشم چند روزی اینجا میمونه. ولی خب من روزه هستم امیدوارم بهش خوش بگذره.

دیروز به همسرم گفتم بریم خونه مادرت تقریبا 20 روزی هست نرفتم. قبول نکرد فکر کنم بدجوری دلش رو شکستن که حاضر نیست بریم اونجا بیچاره همسر دستش نمک نداره.هرچی خوبی میکنه انگار وظایفش رو انجام داده خودش هم میگه من میخام فردا پیش وجدان خودم و خدا شرمنده نباشم بخاطر کوتاهی کردن درحق پدر و مادرم. پدر همسر مرد خوبیه خیلی هم همسر رو دوست داره. منم دوست داره ولی من حسی بهش ندارم چون عقیده ام اینه که اونی که ظلم میکنه با اونی که دربرابر ظلم سکوت میکنه توی یه جبهه هستن. 

پدر همسر هم در برابر ظلم هایی که درحق ما میشد سکوت کرد.

خیلی وقته تمام سعیم اینه که چیزی ناراحتم نکنه خودم رو با شرایط کنار بیام و گذشته رو رها کنم و حرفای نیش دار آدما رو از حسادتشون بدونم و به خودم افتخار کنم ولی زمان خاله پری که میرسه بدجوری همه چیز بهم حمله میکنه . از خودم در حال حاظر راضیم  خدا با منه مطمعنم 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.