یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

بغض های نوشته نشده

از همسر میخام جلوی داروخونه نگه داره تا من کرم بخرم، از داروخونه یه کرم دوتا بیبی چک میگیرم نمیخام همسر متوجه بشه و چشم انتظار باشه. دم در پیاده میشم و همسر بر میگرده شرکت.

سریع میام بالا بیبی چک رو امتحان میکنم نمیدونم چرا اینقد امید دارم اینبار وقتی نتیجه فقط یه خط میشه. یه غمی عجیبی همه وجودم رو میگیره آروم دوش میگیرم دیگه زیر لب هیچ ترانه ای زمزمه نمیکنم هم وقت دوش هم وقت آشپزی عادت دارم دائم برای خودم یه ترانه ای که دوست دارم زمزمه میکنم. ولی این چند ساعت انگار زندگی نمیکنم شاید اگه حوله دور موهام نپیچیده بودم و یا غذا روی گاز نبود اصلا متوجه نمیشدم این کارها رو کردم.

وقتی به خودم میام که دارم یه ترانه غمگین میخونم و ظرفا رو میشورم دلم برای خودم میسوزه خودمو دلداری میدم و باز سعی میکنم شاد باشم.

هنوز پری نشدم قراربود وقتی پری شدم برم پیش دکتر طب سنتی باز به خودم میگم شاید امیدی باشه.

آخر هفته از همسر میخام بریم خونه مامان ازم میپرسه که میخای بری پیش دکتر غیر مستقیم یعنی پری شدی میگم نه دلم تنگ شده.

توی ماشین درباره بچه دارشدن حرف میزنیم. همسر میگه شاید ایندفه خدا خواست و شد. قلبم میسوزه چشام پراز اشک میشه، دلم برای چشم انتظاری همسر میسوزه و به همسر میگم که بیبی چک استفاده کردم و منفی شده فورا بحث رو عوض میکنه تا من گریه نکنم.

پری با دوروز تاخیر میاد زنگ میزنم به مامانم وسط حرفام میگم که پری شدم مامانم سکوت میکنه و فقط میگه آخی بچه ام گلوم پر از بغض میشه و فوری خدافظی میکنم تا گریه ام نگیره و نفهمه ناراحتم از این موضوع.

کنار خیابون با همسر توی ماشین نشستیم و چشمم به یه خانوم باردار با همسرش میفته که دارن اسباب بازی میخرن همسر نگام میکنه و رد نگاهمو میگیره و دوباره میخاد بحث رو عوض کنه ولی من نمیزارم و میگم ترسم فقط از اینه که هیچوقت نشه اگرنه زمانش واقعا برام مهم نیست. همسر میگه اول توکل به خدا دوم گیرم که نشه مگه وقتی خاستیم باهم باشیم بخاطر بچه دار شدن بود هر چند آروم نمیشم چون میدونم همسر هم خیلی بچه دوست داره و فقط میخاد منو آروم کنه، تظاهر میکنم که آرومم.

قبلنا فکر میکردم بچه دار نشدن چیز خاصی نیست و اصلا آدم نباید ناراحت بشه اما الان که توی شرایطش قرار گرفتم همش شاید 6 ماه هم نشه که تصمیم به بچه دار شدن گرفتم میفهمم چقدر سخته با همه وجودم دعا میکنم و از خدا میخام به همه کسایی که منتظرن طعم شیرین این اتفاق قشنگ رو بچشونه.

اتفاقایی بود که توی این چند روز برام افتادو نخاستم کام شما رو تلخ کنم.

نظرات 4 + ارسال نظر
هدیه سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 12:46 http://madamkameliya.blogsky.com

بهت حق میدم چون استرس و نگرانیت رو می فهمم
چون می دونم وقتی آدم توو شرایط های خاصی که قرار می گیره چقدر ممکنه فشار رووش زیاد باشه
ولی یه چیزی رو با اطمینان بهت میگم
روزی رو می بینم که میای و همین جا خبر بارداریت رو بهمون میدی
اون روز زیاد دور هم نیست
ایمان دارم
گیسو جان ۶ ماهه که اقدام کردی... چیزی نیست آخه
می شناسم کسی رو که مشکل داشت و بعد وقتی تصمیم به بارداری گرفت همون بار اول مثبت شد
و می شناسم کسی رو که هیچ مشکلی نداشت و بعد از دو سال باردار شد
کافیه خدا بخواد.. و خود خدا می دونه که بهترین زمان کی هست
باور کن انقدر حسم قویه در مورد باردار شدنت که حد نداره
صبور باش و خودتو نباز دختر

هدیه ی عزیزم چقدر با کامنتت انرژی گرفتم مرسی بابت این همه محبتت
راستش وقتی یه مشکلی پیش میاد بیشتر اطرفیان آدم رو آزار میدن تا خود مشکل
میسپارم به خدا هر چی خودش خاست و به صلاحم بود
فدای تو عزیزم

خورشید سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 00:53 http://khorshidd.blogsky.com

گیسو عزیزم سومین کامنت ی که مینویسم اون دو تا را پاک کردم نسبت به بعضی از شماها این قدر احساساتم قوی که دیگه دلم نمیخواد تایپ کنم دوست دارم این همه فاصله برداشته بشه بشبنم کنارت و یه دنیا انرژی مثبت بهت بدم بگم که غصه نخور بگم که مطمئنن باش یه روزی که دور نیست یکی از پستات خبر خوش برامون داره،عزیزم استرس خیلی بده برات آروم باش برات بهترینها را آرزو میکنم

عزیزدلم ممنون که اینقدر به من لطف داری واقعا بغضم میگیره از این حجم محبت مرسی که هستی. آشنا شدن باشما ها برام مثل یه معجزه هست.

فرانک سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 00:28 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

گیسوی مهربونم......اصلا غصه نخور......دکترای خوبی هستن که مرده زنده میکنن....بچه که چیزی نیست....
من خودم یکسال تمام میرفتم پیش یه دکتر زنان معمولی تو شهرمون.....
تمام آزمایشارو هم دادم.....لاپراسکوپی هم کردم.....
اما هیچ مشکلی نداشتم خداروشکر....
دکترم میگفت از استرسه که باردار نمیشی....
چون تو هیچ مشکلی نداری.....
همسر هم همینطور.....
ولی نمیتونستم تحمل کنم، رفتم مشهد پیش یه دکتر دیگه....
فقط به دکتره گفتم که میخوام آی یو آی کنم....تقریبا شهریور بود....
اونم گفت برو تا عید اگه خود به خود حامله نشدی بیا واسه عمل...میگفت چون مشکلی ندارم و واسمم زوده....
فقط چهارده تا آمپول هاچ ام جی بهم داد زدم (اگه اسمشو درست گفته باشم)
اصلا امید نداشتم.....
دیگه بیخیال شده بودم.....
خوشحال بودم که عید میرم آی یو آی میکنم و حتما باردار مبشم....
تو آبان بود.....دیدم پری نشدم....بیبی گرفتم مثبت بود....
اصلا باورم نمیشد....
میخواام بگم استرس رو از خودت دور کن....
و اینکه به نظرم دکتر گیاهی اصلا به درد نمیخوره.....

فرانک جون آخه من کیست دارم و تنبلی تخمدان این ماه این داروها رو میخورم. اگه نشد با همسر میریم یه دکتر خوب تا یک ماه دیگه کارای همسر کمتر میشه.
سعی میکنم نگران نباشم ولی مخصوصا چون نزدیکای پرید هست و هورمونا قاطی پاتی میشه منم میریزم بهم

بهار دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 23:06

وای گیسو تو رو خدا انقد ناله نکن. الان علم پزشکی با هزارتا روش بالاخره آدم رو حامله میکنه. تو که تازه شش ماهه شروع کردی و بیست و هشت سالته! اگر تو خانواده یا ارثتون چیزی نباشه سر یه سال حامله ای، حالا ببین کی گفتم. بیخیال انقدر فیلم هندیش نکن. زود زود کاراتو بکن که بچه اومد هی نگی ایوای فلان کارم موند وبهمان کارم موند. برو دندونپزشک که خیلی مهمه، بعد که حامله شدی سخته کار دندون. برو خواهر من برو.

بهار جون درسته علم پیشرفت کرده ولی متاسفانه توی فامیلمون نازایی داریم و این منو نگران میکنه. شاید هم چون زمان پری متوجه این موضوع میشم اینقدر ناراحتم میکنه. چکاپ کامل دادم و دندونام هم درستش کردم قبل از تصمیم بارداری مرسی دوست خوبم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.