یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

بازم خونه مامان

دیروز از صبح که بیدار شدم یه کم سرم سنگین بود و احساس خستگی میکردم. ولی وقتی خانوم خونه باشی مجبوری بلند شی و به کارات برسی. بلند شدم و خونه رو مرتب کردم و ناهار درست کردم. روز قبلش هم حاج خانوم گفته بود سرکه نخر از یه جای مطمعن برات میخرم. دیگه حاج خانوم باسرکه اومد و بقیه ترشی سیرها رو درست کردم البته کاری نداشت جز قاطی کردن سرکه و شیره انگور و ریختن توی ظرف، بعدش کلی بادمجون و خیار و گوجه و هویج و میوه و سبزی شستم گذاشتم خشک بشه ، هندزفری هم توی گوشم بود ولی بازم حس خستگی بود.

برای ناهار داداش زودتر اومد و خیلی گرسنه بود منم به زور براش ناهار آوردم گفتم  تو بخور من منتظر همسر میمونم.

همسر که اومد ناهار آوردم خودم به زور خوردم حس میکردم خیلی بدمزه شده همسر میگفت خوبه. 

بعد از ناهار رفتم تند تند ظرفا رو شستم تا بریم خونه مامان من برم همون دکتر طب سنتیه، وقتی کارم تموم شد دیدم همسر روی زمین خابش برده داداش هم همونجوری روی مبل دلم نیومد بیدارشون کنم براشون بالشت آوردم گفتم تا نیم ساعت دیگه بخابین.

بعد بلند شدن و حرکت کردیم تا رسیدیم رفتیم اونجا خانومه نبودش دیگه منم مجبور شدم بمونم خونه مامان، داداش و همسر هم برگشتن.

سردرد صبح شبش تبدیل شد به یه سردرد وحشتناک و هرچقد مامان اصرار کرد قرص بخورم من گفتم نه. خیلی در برابر دارو مقاومت میکنم مگه اینکه دیگه تحملش سخت باشه. همسر وقتی حالم رو دید بالای سرم نشست مجبورم کرد بخورم نیم ساعت بعدش آروم شدم کاش زودتر خورده بودم.

امروز صبح که بیدار شدم هرچی فکر میکردم کجام یادم نمیومدوقتی فهمیدم با خیال راحت بیدار شدم و مامان برام چایی آورد بعد صبحونه هم با مامان رفتیم پیش همون دکتره و گفت عصر بازم بیا فعلا موندگار شدم تا فردا .

دلم میخاد برم پاساژ گردی ولی یه کوچولو نا خوشم ترجیح میدم استراحت کنم. 

نظرات 4 + ارسال نظر
فرانک شنبه 24 تیر 1396 ساعت 12:58 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام گیسوی عزیز...
خوبی؟
وبم رو حذف کردم...
فعلا خاموش میخونمت....
شاید دوباره برگردم....

سلام عزیزم
چرا؟؟؟؟؟؟
منتظرت هستم دوباره برگردی دوست خوب من

خورشید پنج‌شنبه 22 تیر 1396 ساعت 23:59 http://khorshidd.blogsky.com

سلام عزیزم
خونه مامان بهت خوش میگذره؟
امیدوارم تو آرامش باشی عزیزم
در پناه خدا

سلام عزیزم
جای شما سبز بود
برگشتم خونه
شما هم همینطور دوست مهربونم

بهار پنج‌شنبه 22 تیر 1396 ساعت 00:51

نکنه حامله ای؟ تست کردی؟ علائمت همچین یه جوریه. به خدا تو به زودی حامله میشی. حسم اینو میگه. حالا ببین کی گفتم....

نه عزیزم نیستم الانم خاله پری تشریف آورده....مرسی واسه این حس خوبت دوست مهربونم

فرانک چهارشنبه 21 تیر 1396 ساعت 14:37 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام گیسوجون....
ایشالا همیشه خوب و سرحال باشی....
منم اوالا قرص نمیخوردم و میگفتم خودم خوب میشم...
ولی دیدم بعضی وقتها نمیشه تحمل کرد...

سلام عزیزم
بعضی وقتا دیگه تحملش سخت میشه ولی من همیشه همسر مجبورم میکنه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.