یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

ما باید بتونیم

یک سال پیش همسر با برادرش باهم قرار گذاشتن یه کاری رو شروع کنن. کاری که چندین سال طول میکشه تا به سود دهی برسه.

تمام پس اندازمون رو گذاشتیم توی این کارو همینطور نصف حقوقمون قرار بود تا یک سال این روند ادامه پیدا کنه و بعدش برادرشوهر خرج بده و اونجا کار کنه. چون همسر نمیتونست به اونجا برسه.

یه روز که خونه مادرشوهر بودم شنیدم که مادرشوهر داره برادشوهر رو تحریک میکنه که با پولاش بره خونه بخره.

وقتی به همسر گفتم تعجب کرد، قرار بود این پول توی کار مشترک خرج بشه، بردارشوهر تن پرور هیچ وقت درست کار نمیکرد همیشه همسر برای هرکاری کارگر میبرد و بعدش هم پولش رو خودش میداد.

یه مدت گذشت و برادرشوهر گفت که من پولی ندارم خرج کنم و شروع کرد مظلوم نمایی، فکر میکرد همسر کوتاه میاد و میگه بفرما شما برو پولات رو برای خودت خونه و ماشین بخر و بعدش هم توی کار شریک باش.

همسر عصبانی شد و چون منم بهش گفته بودم که فکرشون خرید خونه هست بهشون گفت دیگه شراکت نمیخام با اینکه شرایط برامون سخت تر میشد و مجبور بودیم یه کارگر تمام وقت بگیریم و هزینه کنیم ولی بهتر از این بود که با برادرشوهر شریک باشیم . 

حالا برادرشوهر مدعی شده که از ما طلبکار هست. تمام خانوادشون میدونن که هیچ طلبی نداره و فقط مادرشوهر هیزم برای آتیش میاره و طرف برادرشوهر هست.

چند روزه همسر بینهایت ناراحت هست چون ما واقعا توی شرایط بدی قرار گرفتیم و برادرشوهر داره بهمون ضرر میزنه یواشکی و فکر میکنه ما نمیفهمیم.

دیروز همسر که اومد خونه صدام کرد که برم پیشش بشینم و باهام حرف بزنه. من اول هر کاری به همسر اخطار میدم و میگم کارت اشتباه هست و مواظب باش و مشکلات کار رو بهش میگم. ولی اگه مشکلی پیش بیاد به هیچ عنوان دیگه همسر رو سرزنش نمیکنم و فقط بهش دلداری میدم.

همسر شروع کرد به گفتن و من با اینکه بغضم گرفته بود ولی جلوی اشکام رو میگرفتم تا خودمو قوی نشون بدم دلم به حال خودمون میسوزه که اینقدر پاروی خواسته هامون میزاریم بعد یکی اینقد راحت میاد و بهمون ضرر میرسونه.

پولی که برادشوهر ادعا میکنه طلب داره پول زیادی نیست و من و همسر تصمیم گرفتیم بهش بدیم تا بهمون ضرر نزنه و دست از سرمون برداره.

منم توی دلم به خودم قول دادم که اگه لازم شد طلاهام هم بفروشم برای همسر البته بهش نگفتم ولی اگه لازم بشه حتما این کارو میکنم .

برادرشوهر خیلی پسر خوبی بود وقتی همسر خاست شراکت کنه بهش گفتم کاری به برادرشوهر ندارم ولی مطمعنم مادرت کار رو خراب میکنه.وسط کار یه خیانت بزرگ هم کردن من فهمیدم ولی وقتی به همسر گفتم باور نکرد و گفت مطمعنه همچین چیزی نیست و الان فهمیده دقیقا حرف من درست بوده .

با همسر قول دادیم محکم باشیم و این مشکل هم پشت سر بزاریم ، به همسر گفتم خداکنه سختیامون زود تموم بشه. همسر گفت هیچ وقت سختی تموم نمیشه ما باید قوی باشیم و با سختی ها بجنگیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
گلی یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 00:21

تازه باوبت اشناشدم وخاموش میخونمت ماهم ازاین شراکتا داشتیم وضررش برای مابود همسرم به عنوان شغل دوم مغازه میوه فروشی زد موقعی که دید فروشش عالیه تصمیم گرفت برادرش هم بیاد باهم کارکنن بدون اینکه برادرشوهرپولی بیاره وهرشب قرارشد یه مبلغ مشخص بردارن به عنوان سود روزهایی که همسرم اداره بود برادرشوهر ساعت یک ظهرمیومد تااون موقع مغازه بسته بود همه کاراباهمسرم بود تااینکه متوجه شدیم ازدخل پول برمیداره همسرم به روش نیاورد چقدرپشت سرمون به دروغ حرف زد هرجامینشستن ماشدهبودیم نقل مجلسشون مادرشوهر میگفت شما اینو بدبختش کردید کاری کرد وومشتریهاروپروند که دیگه اخراشد ضرر همش سی میلیون بدهی موند برای همسرم که ماهی یک ودویست حقوقشه اما شازده تاجایی که جاداشت ازماخورد مت که ازش نمیگذرم خداهم نگذره شراکت همیشه همینجوریه

خیلی خوش اومدی عزیزم
چقدر حرفات دقیقا شبیه شرایط ما هست که الان داریم. میدونم توی دلت چی میگذره.منم به همسر گفتم بهش بگو این پولی که بهت میدم حرامترین پولی هست که میتونی به دست بیاری.

هدیه شنبه 24 تیر 1396 ساعت 23:28 http://madamkameliya.blogsky.com

سال ها پیش بابام با یکی از عموهام شراکتی یه کاری رو شروع کردن و دقیقا همین شد!
واسه همین از هرچی کار شراکتی هست فراری ام
ان شاءالله مشکل تون زودی برطرف شه
تعجب می کنم از بعضی از مادرها و برادرها و.....
ولی مهم اینه که شما و همسرت، همدیگه رو دارین

همینطوره هدیه جون اگه جزئیات رو تعریف میکردم، شاید باورتون نمیشد یه همچین آدمهای دورو و خائنی وجود داشته باشن
فدای تو عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.