مادرشوهر آشتی میکند

خبر رسیده مادرشوهر اظهار ندامت کردن از رفتارهاشون و میخان تشریف فرما بشن برای آشتی و انگار خسته شدن از اینکه کسی نیست طعنه و کنایه بهش بزنن و دلش رو بشکنن تصمیم گرفتن بیان با ما آشتی کنن تا یکم خودشون رو سبک کنن.

اون روز گویا برادرشوهر برای مذاکره اومده بودن و وقتی به من گفتن مشتاق دیدار من محل ندادم ماستش رو کیسه کرده بوده و تصمیم گرفته همسری رو یواشکی گیر بیاره و بهش بگه دیگه آشتی کنیم.

به همسر میگم اگه اومدن منم حرفایی دارم که باید بزنم ولی همسر اجازه نمیده و میگه تو خودت رو کوچیک نکن جلوی اینا،  میگم من دیگه اعصاب ندارم که یکی بخاد گند بزنه بهش میگم خسته شدم بس که بخاطر تو سکوت کردم ولی اینا فکر کردن مظلوم گیر آوردن، میگه دیگه اجازه نمیدم پاشون رو از گلیمشون درازتر کنن. ببینیم و تعریف کنیم.

من خیلی سعی کردم با مادرشوهر رابطه خوبی داشته باشم خیلی وقتا نصیحتش کردم ولی اون اصلا یه شخصیت عجیبی داره که بچه هاش هم از دستش دیوونه شدن حتی خواهرشوربزرگه هم باهاش قهره.

چند روز پیش داداش گیر داده بود که مادرشوهرت چی میگه که تو رو ناراحت میکنه؟ آخه فدات بشم من به تو بگم که تو غصه بخوری دورت بگردم؟ هر چی اصرار کرد گفتم مسائل زنانه هست و تو درک نمیکنی راستش تا حالا به هیچکی نگفتم.

خداروشکر این روزا هوا خیلی بهتر شده ،امروز هیچ کاری نداشتم جز ناهار درست کردن میخام اکبرجوجه درست کنم اولین بار هست ببینم چطور میشه.

خوب یه ماسک خوب دیگه هم بگم و برم ، دوستای خوبم این ماسک ها به پوست من ساخته که من اینجا میگم شما اگه حس سوزش یا خارش پیدا کردین  به نظرم دیگه استفاده نکنین.

یه مقدار به دانه و نصف استکان گلاب توی یه شیشه بریزید و خوب به همش بزنید و بزارید یه روز توی یخچال بمونه مثل ژل میشه بعد هرشب روی پوستتون بزنید و آروم بدون اینکه پوستتون کشیده بشه فقط دستتون روی پوست حرکت بکنه روی صورتتون ماساژ بدید بزارید تا صبح بمونه اصلا هم حس بدی نیست چون زود خشک میشه بعد از دوهفته خودتون معجزه اش رو ببینین.

روزتون پراز خبرای خوش

من برگشتممممم

سلام دوستای خوبم ، ننوشتن خیلی برام سخت بود و هر روز وسوسه میشدم بازم بیام بنویسم، تا امروز تحمل کردم و تصمیم این شد که سکوت رو بشکنم و بنویسم.

زندگیم هم این روزا آروم هست و تقریبا آتش بس هست و مثل همیشه همسر تا زمانی که آشتی هست سرویس زیاد میده به من ولی اگه عصبانیش کنم کوه آتشفشان میشه. 

البته قهرمون دو روز طول کشید و طبق معمول همیشه همسر یه بلایی سر خودش آورد که من دلم ریش بشه و این بار انگشت دستش رو تاروی استخون بریده بود .

امروز روز تمیزکاری بود همه جا رو حسابی برق انداختم بعدش هم موهام رو رنگ کردم.من رنگ کردن رو دوست ندارم ولی چیکار کنم که از 21 سالگی من طفلکی موهام در حال سفید شدن هست و الان اگه رنگ نکنم، مامان غصه میخوره که چرا موهات سفید شده؟؟؟ 

امروز همسر میگه کاش موهات رو رنگ نمیکردی این رنگا شیمیایی هست، میگم اگه تو قول بدی هر چی من گفتم بگی چشم و هر کاری کردم تشویقم کنی و باهات دعوا کردم سرتو بندازی پایین و بعدش بیای عذرخواهی کنی منم دیگه غصه نمیخورم و موهام سفید نمیشه.

میگه: عزیزم حالا که فکر میکنم چقد خوبه هر روز موهات رو رنگ کنی

من تا 35 سالگی تصمیم اینه که موهام رو فقط تیره باشه نمیخام بلوند کنم پس آرایشگر محترم و خانوم همسایه دست از سر من بردارید مرسی اه ه ه ه ه

راستی بچه ها من زیاد ماسک استفاده میکنم از این به بعد هر دفه یه ماسک که خودم ازش راضی بودم میزارم.

اگه میخاین پوستتون شفاف بشه و اگه لک یا کک و مک دارین کمرنگ بشه عصاره شیرین بیان که بهش قره مهک هم میگن رو به اندازه یه بند انگشت جدا کنین بعد یه قاشق گلاب روش بریزین و بزارید نرم بشه و بزنید به پوستتون و بعد از نیم ساعت بشورین راستش من دفه اول که زدم شگفت زده شدم. حتی همسر اومد خونه گفت ماسک جدید زدی؟ 

حتما امتحان کنید ممکنه پوستتون رو خشک بکنه پس اگه پوست خشکی دارید شب آبرسان استفاده کنین.

برمیگردم شاید یه کم دیر

دیشب حال روحیم خیلی بد بود. از همه معذرت میخام یه مدت نیستم تا به خودم بیام و دوباره شروع به نوشتن میکنم با یه سبک جدید حس میکنم بار منفی نوشته هام خیلی زیاد بوده که از یه جایی به بعد دیگه حالم خوب نبود. وقتی برگشتم دیگه فقط از چیزای خوب مینویسم تا فکرای خوب زندگیم هم خوب کنه. 

فرانک جون مرسی که هستی ببخش که کامنتت رو تایید نکردم چون پست قبل رو حذف کردم.

جای موندن نیست+شرح ماجرا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

لطفا احساساتی نباش

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.