دیشب همسر بهم پیام داد که من دارم توی خونه تنهایی روانی میشم،اگه میتونی بیام دنبالت برگرد خونه دیگه خسته شدم، فقط بهش گفتم باشه بیا دنبالم یعنی دیگه حرفی برای گفتن نداشتم حق داشت. پونزده روز میشد که رفته بودم و هنوز تصمیم داشتم بمونم دلتنگ همسر بودم، ولی فکر اینکه بخام برگردم خونه برام عذاب اور بود، ولی دیگه چیکار میشه کرد باید قوی باشم.
جرات گفتنش رو به مامانم نداشتم دیگه امروز صبح گفتم ، اول ناراحت شد که با این حالت چه جوری میخای بری دیگه باهاش حرف زدم اروم شد،ولی دادش کوچیکه ناراحت شد و بق کردرفت توی اتاقش. خب بالاخره باید برگردم خونه شاید حالا حالا ها خوب نشم.
عصر همسر اومد دنبالم و اومدیم خونه خودمون من الان دارم از بو هایی که توی خونه میاد دیوونه میشم خدا کمکم کنه تموم بشه این روزا.
عصر یکی از دوستام بهم پیام داد که ماشین خریدم و پول لازم دارم سر ماه که حقوق گرفتم بهت برمیگردونم به همسر گفتم، گفت که من ندارم بعد هم تجربه های بدی توی قرض دادن دارم. ولی خودم اصلا دو دل نبودم به همسر گفتم اشکال نداره از حساب خودم بدم گفت خودت میدونی پول خودته ولی بدون شاید برنگرده.
پیام دادم به دوستم گفتم شماره کارتت بفرس خیلی خوشحال شدگفت سر ماه برمیگردونم ناراحت نیستم از کاری که کردم. فقط خداکنه جلوی همسر خجالت زده نشم.
ببخشید بچه ها که کمرنگم ویار مزخرفی به نت دارم
برای حال خوب همدیگه دعا کنیم
سلام گیسو جانم
اینکه برگشتی خونه ی خودت خوبه، به خاطر همسرت و رابطه تون
ولی به خاطر شرایطت میدونم چقدر داری اذیت میشی
ان شاءالله این دوران به خوبی برات بگذره و به شرایط عادی برگردی
واسه قرض دادن هم متاسفانه به خاطر بدقولی و بدحسابی یه عده کلا خیلی ها بی اعتماد شدن.... ولی دستت درد نکنه که بازم مرام به خرج دادی
ان شاءالله سر وقت بهت برمی گردونه
خیلی مواظب خودت باش
سلام عزیزم
با اینکه حالم بد هست از اینکه برگشتم پشیمون نیستم دارم سعی میکنم قوی باشم.
انشاالله زودتر بگذره این دوره
ما که خیلی زیاد تجربه بد داریم همیشه فکر میکردیم گره از کار کسی باز میکنیم خودمون توی چاه افتادیم
تو هم مواظب خودت باش عزیز دلم
من دعا کردم
فدای تو