یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

از همه چیز

از وقتی برادر شوهر دست مارو توی پوست گردو گذاشته همسر دیگه کلا خونه نیست صبح تا ۴ عصر شرکته، عصر هم ناهار و خواب بعدش تا ۱۱ شب بازم سرکار، پریشب همسر اومد خونه من توی اتاق خواب دراز کشیده بودم اومد داخل گفت سلام منو میشناسی، گفتم قیافه ات اشناست ولی یادم نمیاد، دیگه یه کم شوخی کرد منم به زور خندیدم.

این روزا خندیدن هم سخته چون دیگه جون ندارم از بس غذا نمیخورم ، امروز بیحال نشسته بودم همسر  اومد بغلم کرد گفت دیگه هیچی ازت نمونده منم یه اتفاقی رو براش با مظلومیت تعریف کردم اونم شروع کرد خندیدن برا اولین بار پا به پاش خندیدم، خیلی خوشحال شده بود از خنده من مدام کشش میداد که من بیشتر بخندم ، طفلکی همسر هم خیلی اذیت شد، تنها غذایی که درست میکنم یه چلو ساده هست که بوش زیاد نیست دیگه خورشت از بیرون میگیریم شام هم که هیچی همسر بیاد یه چیزی اماده کنه.

چقد برنامه داشتم برای نی نی که کلی غذای خوب بخورم، باهاش حرف بزنم پیاده روی برم ولی غذا که هیچ حتی توان ندارم دو قدم راه برم. دلم برای الوچه ام میسوزه خداکنه زودتر خوب بشم جبران کنم براش.

هرشب تا ۱۱ شب تنهام میام روی تخت دراز میکشم هر روز یه بازی فکری دانلود میکنم و همون روز همه مراحلش رو تموم میکنم . چندین روز هست میخام برم عیادت دختر همسایه بینی اش رو عمل کرده ولی نمیتونم، عمل زیبایی بوده اما بخاطر مشکل مادرزادی هست تا الان ۱۴ بار عمل کرده یه عمل دیگه هنوز انشاالله جواب بده اگه بخام توصیفش کنم براتون فقط میتونم بگم عین یه گل هست.

انشاالله نعمت سلامتی از هیچ خانواده ای دور نشه...





نظرات 2 + ارسال نظر
خورشید سه‌شنبه 26 دی 1396 ساعت 15:03 http://khorshidd.blogsky.com

مطمئن باش به زودی روبراه میشی بعد اینقدر اشتها پیدا میکنی که همش جبران میشه

خداکنه اون روز زودتر برسه یه کم زندگی کنم

بهار دوشنبه 25 دی 1396 ساعت 22:54

وای چه همسر فهمیده ای داری، ایشالا خدا واسه همدیگه نگهتون داره. اون الوچه هر چی لازم داره از بدن تو ورمیداره اصلا نگرانش نباش. از همین لحظاتت هم لذت ببر گیسو جان. به زودی میشین سه نفر، یه جوجه میاد پیشتون، لباسای رنگی رنگی تنش میکنی... شب ها که تنهایی بشین به البوم درست کن براش. ببین من تو آلمان زندگی میکنم، اینجا البومهای دست ساز درست میکنن، عکس میچسبونن تو هر صفحه و با تاریخ و یه متن کوچولو زیرش مینویسن، بعد سالها این میشه خاطره، تو الان فرصت داری، این کار رو بکن و بهد تا بزرگ شدن جوجه ادامه بدن، هم سرت گرم میشه، هم یه چیز بارزشی و منحصر به فردی درست میشه. وای من اگر جای تو بودم گیسو....من خیلی دوست داشتم مادر بشم گیسو، اگر حتی هر روز بارداری صدبار میمردم و زنده میشدم... مواظب خودت، همسرت و اون جواهر توی دلت باش عزیزم.

ممنون بهارعزیم کلی با کامنتت سرحال شدم ، چه فکرخوبی حتما امتحان میکنم....انشاالله اول هرارزویی داری بهش برسی و طعم مادر شدن رو با لذت بچشی ..ممنون عزیزم:

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.