یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

دلتنگی

دلم برای کارم تنگ شده با اینکه بیشتر وقتا اینقد بهم فشار روحی وارد میشد که حتی حوصله خودم هم نداشتم اما اونجا میتونستم به خیلیا کمک کنم ما حتی تعطیلات عید هم سرکار بودیم من اون روزا رو بیشتر دوست داشتم حس خوبی داشت و هرجور شده نمیذاشتم کسی گیر کنه.

با اینکه فقط یک سال سابقه داشتم ولی همه روم حساب میکردن از یکی از همکارای بدجنسم خیلی بدم میومد همه جوره تلاش میکرد منو خراب کنه ولی خب با اینکه هفت سال سابقه کار داشت به اندازه من تسلط به کار نداشت و همش مجبور بود از من بپرسه. همه بالا دستیا هم منو قبول داشتن ولی خب کلی شرایط دست به دست هم داد که من بیام بیرون ، مدیرمون خیلی مستقیم و غیرمستقیم تلاش کرد که بمونم حتی وقتی نیروی جدید گرفته بود گفت اگه بخای برگردی من هیچ مشکلی ندارم.

اما خب نمیشد ....

 الان هم هر روز دارم برای یه کاری هر روز دارم با همسر چونه میزنم نمیدونم چرا اینبار گفته سه روز دیگه صبر کن ببینم آخرش چی میشه