یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

پا درد

قرار بود چند روز پیش بنویسم اما خب یه درد پای مزخرف اومد سراغم که زندگیمو مختل کرد.

اونروز صبح از خواب که بیدار شدم زنگ زدم به همسر که برنامه چیه گفت شما فقط جوجه درست کن بقیه کاره مادرم انجام میده.منم دیگه مواد جوجه رو گذاشتم، بعد گفتم اگه مثل سری های قبل مادر شوهر خونسرد بازی دربیاره چی؟ دیگه برنج هم دم کردم.لباس پوشیدم برم سرخیابون ماست و پاستیل واسه پسر برادر شوهر بخرم از پله ها که اومدم پایین پادرد شروع شد فکر نمیکردم چیز خاصی باشه.رفتم خرید کردم و اومدم سالاد درست کردم وسایل پیک نیک هم آماده کردم منتظر همسر شدم بیاد که دختر همسایه اومد بالا یه کم باهم حرف زدیم همسر که اومد اونم رفت. ماهم وسایلمون رو جمع کردیم رفتیم خونه مادرشوهر البته پلو رو نبردیم چون همسر گفت که نمیخاد بیاری.رفتیم خونه مادر شوهر با برادرهای شوهر و پسر برادرشوهر و دوستامون رفتیم بیرون ، برادرهای شوهر بساط ناهار آماده کردن .پسر برادر شوهر هم مثل خرس کوالا چسبیده بود به من، منم سعی میکردم با آرامش بهش محبت کنم چون خیلی زیاد ترسو هست دائم آویزون آدم میشه طفلکی به خاطر از دست دادن احساس امنیتش هست.تا عصر اونجا بودیم دوستامون خداحافظی کردن و رفتن.ما هم یه کم تیراندازی کردیم البته فقط به مقوا بعد جمع کردیم و اومدیم خونه مادرشوهر وسایلا پیاده کردیم مادرشوهر گفت خودم برات میشورم فردا بیا ببر، دیگه دیدم  جوجه گشنه هست به همسر گفتم صبر کن غذا گرم کنم بهش بدم بخوره بعد بریم. خیلی برام جالب بود که برا گشنگی داد و بیداد میکرد کلی خندیدم دستشو گرفتم بردم بهش غذا دادم دیگه با همسر اومدیم خونه و پای بیچاره من نابود شده بود چنان درد میکرد وقتی بلند میشدم حس میکردم فلج شدم. اینقدر این درد ادامه پیدا کرد که رفتم دکتر و دکتر گفت که من تشخیصی نمیدم چیز خاصی نیست با استراحت و آب درمانی خوب میشه.خداروشکر الان بهترم البته درد خفیفی هنوز وجود داره.خب دیگه خیلی نوشتم روزتون بخیر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.