یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

بی فکر

توی این ماه بیشتر روزا از سحری جاموندم.امروز هم بدون سحری روزه ام، سحری فقط میوه میخورم اما بیشتر بخاطر داروهام نگرانم که باید سحر میخوردم.دیشب همسر بازیش گرفته بود نمیزاشت من گوشی دست بگیرم .آخرشم پرتش کرد منم فراموش کردم بیارم بزارم بالای سرم و چشمم را که باز کردم ساعت 7 صبح بود، دیگه خابیدم تا 10بعدش بیدارشدم خونه رو مرتب کردم ناهار برای همسر مقدماتش آماده کردم بعدهم الان نشستم به نوشتن.

چهارشنبه پسر خواهرم را بردیم خونشون ساعت 8 بود که از اینجا حرکت کردیم منم روزه بودم توی راه افطار کردم. خواهرم زنگ زد گفتم تازه حرکت کردیم وقتی رسیدیم ساعت 10 بود قصد نداشتیم بریم خونه مامان چون میدونستم همسر بخاطر کارش شب نمیمونه.خواهرم حتی یه شربت آماده نکرده بود خیلی جلوی همسر خجالت کشیدم که این همه راه اومده اونوقت خواهر به خودش زحمت یه شربت نداده به روی خودم نیاوردم زود به همسر گفتم بریم. خواهرم بدجنس نیست اما بسیار تنبل و بی فکر هست.خیلی کم پیش میاد غذا درست کنه دائم از بیرون غذا میگیره. با اینکه میشناسمش اما خیلی بهم برخورد همسر هیچ وقت گله نمیکنه اما من ازش عذرخواهی کردم . توی راه میوه گرفتیم برای توی ماشین، ساعت 1 شب بود رسیدیم خونه یه شام حاضری درست کردم. بعدش از خستگی غش کردیم . فرداش زنگ زدم به مامانم شکایت کردم از خواهرم خیلی ناراحت شد و گفت چرا نیومدین خونه. من از رفتار خواهرم ناراحت بودم نه از پذیرایی نکردنش هرچند بعدش ده بار زنگ زد عذرخواهی کرد. فکر کنم شوهرش بهش فهمونده کارش زشت بوده من ناراحتیم فقط بخاطر همسر بود که این همه راه اومده بود تا اونجا و نگذاشته بود پسر خواهر تنهایی بره.


همه از من توقع دارن اما من نباید از کسی توقع چیزی داشته باشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.