یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

باید بمونم اینجا

نمیدونم چرا دستم به نوشتن نمیره انگار دلم میخاد توی خودم غرق باشم تا به کسی بگم حالم چیه ماجرای همسر هم نه سوتفاهم بود نه واقعی ،همسر میگه داشته یه کاری واسه یکی از اعضای خانواده اش میکرده. منو متهم کرد که بهش اعتماد ندارم. 

دلم میخاست آدم حرف زدن بود ولی نیست ،سعی کردم حرفش رو باور کنم. 

اگه یه روز بخام از همسر جدا بشم دلم نمیخاد برگردم پیش مادرم دلم میخاد برم یه جایی که هیچکس نباشه با پسرم تنها زندگی کنم میدونم برگشت من یعنی طرد شدن از طرف همه چون همسر از نظر همه یه آدم همه چیز تمام هست.

هیچکس نفهمید من باسیلی صورت خودم رو سرخ نگه داشتم ....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.