یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

بعد از سالها

باورم نمیشه بیشتر از یک سال هست که چیزی ننوشتم. واقعا حرفی برای گفتن یا نوشتن نداشتم یا شاید ام ترسیدم از نطراتی که منو میکوبن و له میکنن.

یک سال گذشته فندق چند دوز دیگه دوساله میشه . اکثر کلمات رو میگه هنوز جمله سازی بلد نیست اکثر حیوانات و میوه ها رو میشناسه هنوز منو مامان صدا نمیکنه ولی بابا رو از همون یک سالگی صدا میزده خیلی دوست دارم مامان صدام کنه شاید چون همیشه در دسترسش هستم نیازی نمیبینه منو صدا کنه. عاشق هندونه هست. ومن عاشق اون

همسر هم خوبه منم سعی میکنم خوب باشم و از پیله ام بیام بیرون ولی نمیتونم.

یه روزی با خودم عهد کردم بشم یه آدم سنگی از اون روز به بعد من سخت و سخت تر شدم الان پشیمونم حتی نمیتونم یه کتاب بخونم در قلبم رو روی همه چیز بستم ولی میخام تلاش کنم برگردم.هر چند میترسم

اولین قدم اینه که کتاب شکر گزاری رو بردارم و شروع کنم به خوندن تا دلم آروم بشه.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.