یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

سفر یک‌ روزه

چقدر هوا گرم شده نفس آدم بند میاد از شدت گرما، امروز ساعت شش و نیم صبح بیدار شدم هرکاری کردم خواب دیگه به چشمم نیومد. دیروز با همسر باید میرفتیم شیراز فندق رو پیش مامانم گذاشتم و رفتیم و کارامون رو انجام دادیم برگشتیم فندق رو از مامان گرفتیم، فسقلی اینقد شیطونی کرده بود که تا گداشتیمش داخل صندلیش خوابش برد یه خواب بی موقعه، خسته و کوفته ساعت یازده رسیدیم خونه فندق خان تازه از خواب بیدار شده و سرحال میخاد بازی کنه. شام نون و پنیر خوردیم به همسر گفتم تو رانندگی کردی راحت بخواب من چشمم به جوجه هست. چراغا رو خاموش کردیم من بیدار بودم ولی باهاش حرف نمیزدم تا بخوابه همینجوری که چشمم بهش بود از خستگی خابم برده بود فندق هم رفته بود باباش بیدار کرده بود که برام آب بیار دوباره برگشتن خوابیدن من باز به همسر گفتم تو بخاب من بیدارم بازم خابم برده بود این بار که بیدار شدم فندق هم خواب بود.

خوابوندمش سرجاش یه خواب راحت کردم. صبح سرحال بودم.

بیدار شدم ظرفا رو شستم ، جارو کردم با مامان تلفنی صحبت کردم الانم دارم برای ناهار کته درست میکنم. 

همسر هم رفته ببینه میتونه یه باربری پیدا کنه یخچال و ال ای دی داداش بزرگه دو بفرسته تهران 

برم غذام نسوزه

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 18 تیر 1399 ساعت 14:36

سلام گیسو جان
چه خوب که دوباره می نویسی جات خالی بود
ای جانم فندوق بزرگ شده حسابی

سلام عزیزم ممنون دوست خوبم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.