یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

آرزوهای من

چند وقتی هست درگیر ارزوهای خودم شدم آرزوهایی که هیچ وقت فکر نمیکنم بهش برسم...اما چند وقت پیش تا یک قدمی یکی از آرزوهای بزرگم رفتم اما چون همسر موافق نبود همه چیز دود شد رفت .

دلم میخاست بیام اینجا بنویسم سلام ارزوی قشنگم ولی نشد و من چندین روز توی خودم بودم و از اینکه اینقد راحت همسر منو ندید داشتم دیوونه میشدم هنوز هم ناراحتم اما به زندگی ادامه میدم و میگم کاش اینقدر به این آرزو نزدیک نمیشدم که الان هیچ چیز برام لذت نداشته باشه و فقط دارم میگذرونم.

میخام یکی دیگه از آرزوهام رو دنبال کنم. اونم خوندن یه رشته ای هست که همیشه بهش علاقه داشتم شاید اینجوری بتونم اون حس شکست بزرگ رو از خودم دور کنم .

یه روزی روی همه آرزوهام پا گذاشتم و همراه همسر شدم تا دوتایی به خواسته هامون برسیم اما هر بار همسر یکی از ارزوهاش رو تنهایی دنبال کرد و شکست خورد الان من موندم و فکر اینکه چرا اشتباه کردم چرا پا روی خواسته هام گذاشتم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.