یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

قضیه چیه؟

صبح همسر زنگ زد به من دست چکت کجاست بعدش دیدم اس ام اس بان اومد که حسابم خالی شد، زنگ زدم به همسر طبق معمول گفت حالا بعد بهت میگم رفت خونه دست چک برداشت اومد دم دفتر که امضا کنم ، گفت داداشم تصادف کرده، بعد من گفتم صبر کن مرخصی بگیرم بیام پیش فندق ساعت دوازده بود اومدم خونه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه باور ندارم داداشش تصادف کرده زنگ میزنم هر دوتا داداشاش اونام هم طفره میرن اینقد فشار روحی بهم وارد شده که توان راه رفتن ندارم میشینم زار زار گریه میکنم این وسط داداشش قسم میخوره که بخدا همسرت تصادف نکرده، با حال زار بازم باهاش تماس میگیرم میفهمم پدرشوهر تصادف کرده....نمیدونم دلیل این پنهون کاری چی بود، هنوزم یه سری ماجرا ها داره میگذره که نمیدونم چی هست ولی دیگه نمیخام بپرسم کاش ظهر یه توضیح کوچیک میداد که من نصفه عمر نشم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.