یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

یادداشت های گیسو

بی نقاب مینویسم...آرامش آرزوی من است.

من و یه خبر خوش


وقتی اخرین دکتر بهم گفت شاید دیسکت پاره شده با یه بغض بزرگ از مطب زدم بیرون کلی پیاده راه رفتم رفتم دارخونه داروهام رو گرفتم یه دفه به ذهنم رسید دوتا بیبی چک بگیرم با اینکه هنوز وقت پری نبود اومدم امتحان کردم مثبت شد.

فرداش دوباره امتحان کردم بازم مثبت شدم.دوباره رفتم دکتر از دکترم خاستم برام ازمایش بنویسه. برام نوشت و مثبت شد.


خیلی خوشحال شدم یه حس عجیبی داشت حس میکردم خیلی بزرگ شدم همسر همون موقع زنگ زد حالم رو بپرسه وقتی بهش گفتم همش میخنید و میگفت دروغ نگو خیلی خوشحال شد. چند دقیقه بعدش خواهر شوهر زنگ زد کلی گریه کرد همسر فوری بهش زنگ زده بود میگفت نمیدونم چرا دارم گریه میکنم بهترین خبر خوب زندگیم بوده با اینکه هم خاله شدم هم عمه اومدم خونه.....همه خیلی خوشحال شدن و من هنوز توی ناباوری وجود یه موجود توی وجودم.....اینقدر درد دارم که فرصت زیاد خوشحال بودن ندارم.

این چند روز اینقد دکتر رفتم و ازمایش دادم که کادر ازمایشگاه باهام صمیمی شدن.

امیدوارم مشکلی پیش نیاد برای این این موجود دوست داشتنی وجودم.همش مواظبش هستم حتی وقتی درد شدید دارم.

امیدوارم سهم همه ی اونایی بشه که منتظر این خبر خوش هستن.

هنوز باور ندارم هنوز توی شک هستم.

یک دنیا ممنونم بابت محبتاتون 

دلم براتون تنگ شده به هیچکس سرنزدم یعنی دسترسی به نت ندارم الانم با ز با گوشی داداش کوچیکه دارم پست میزارم امیدوارم حالتون خوب باشه و دلتون شاد.

برای ما هم دعا کنید.....

برای تشکر

سلام دوستان خوبم یک دنیا ممنون که اینقدر مهربون هستید.شرمنده خوبیهاتون هستم اومدم چند خطی بنویسم.پنج روزی میشه که به شدت کمردرد و پادرد دارم و وقتی این درد بع اوج خودش میرسه که یا خواب باشم یا روی یه چیزی تمرکز کنم.

چهارشب هست که یه خواب راحت نداشتم تمام شب ازدرد گریه میکنم. 

تمام حواسم رو جمع میکنم که خواب نرم ولی بیخوابی بهم غالب میشه و یک ساعت بعد بادرد شدید بیدار میشم.

چهار کیلو وزنم کم شده هیچ اشتهایی به غذا ندارم.


هزار تا ازمایش و سونو دادم هیچ چیزی نشون نداده.

مامانم تهران هست بخاطر من داره برمیگرده.

ببخشید اگه مشکلی توی نوشتار هست همسر گوشیم رو گرفته تا توی اینترنت نرم الان خونه مادرم هستم با گوشی داداشم دارم پست میزارم.

دلم براتون خیلی تنگ شده 

برام دعا کنید درد نابودم کرده.

قدر سلامتی و خواب راحتتون رو.بدونید.

دوستون دارم درد بازم شروع شد....



پست موقت

سلام دوستای خوبم چند روزی هست که مریض شدم هنوز دلیلش مشخص نیست حالم که بهتر شد میام 

ممنون که به یادم هستید

شرمنده ام که نمیتونم کامنتا رو جواب بدم چون درد امانم رو بریده

هیچ چیز سلامتی نمیشه

آرومم

خدا روشکر که موفق بودم، تمرین کنم برای خودم زندگی کنم. دیشب از دست همسر ناراحت بودم. هنوز هم باهم قهریم ولی اصلا ناراحت نیستم مگه همسر خدای من هست، مطمعنم خدا هوامو داره، توی زندگی پستی و بلندی زیاد دیدم ولی بلاخره گذشته و تموم شده.

امروز همسر دیر اومد خونه، به محض اینکه ناهارش خورد فورا دوباره رفت. الان هم شام نخورده خوابیده فدای سرمخودم هم با اینکه شام نمیخورم ولی دلم سوخت این همه زحمت کشیدم پس یه کوچولو شام خوردم.

دلم میخاد همیشه همینجوری باشم ولی بعضی وقتا خیلی به هم میریزم.

ممنون از دوستای خوبم که هوامو دارن خداروهزار بار شکر که نعمت شمارو دارم.

خوشحال نیستم فقط بی تفاوتم انکار نمیکنم غم گوشه ی دلم رو ولی دل به خدا بستم. اینکه نگفتم دعوامون سر چی بود به خاطر این بود که اگه میگفتم شاید همتون توی دلتون میگفتین این که چیزی نیست ولی برای من که 8 ساله همسر رو میشناسم میفهمم  که چرا اینقد شکستم.

امیدوارم خدا دل همتون رو آرم کنه...


سکوت

یه وقتایی با تمام وجودت از یه چیزی ناراحتی دلت میخاد داد بزنی دعوا کنی قهر کنی...

ولی میدونی هرکاری کنی اوضاع همینه و هیچ چیز تغییر نمیکنه، سکوت میکنی اینقد بغضت رو قورت میدی که صدات میگیره.

گریه چه فایده داره ، خدا روشکر 

لطفا نپرسید چی شده....