-
مرد بی حواس
دوشنبه 12 تیر 1396 17:22
همسر ته چین دوست نداره. دیروز تصمیم گرفتم برای خودم ته چین درست کنم برای همسر هم طبق برنامه روزانه، ظهر که همسر اومد وسطای ناهار یه دفه به خودم گفتم من نمک زدم به غذای همسر؟ بعد از خوروش چشیدم دیدم اصلا نمک نداره ولی همسر هیچی نمیگه البته همسر خیلی خیلی کم پیش میاد انتقاد کنه ولی دیروز به شدت هم توی فکر بود و متوجه...
-
نقاب
شنبه 10 تیر 1396 15:37
صبح از خواب بیدار میشم دوش میگیرم با حوله که دور موهام پیچیدم میرم توی آشپزخونه یه لیوان آب میخورم بعدش تدارکات اولیه ناهار میبینم . بعد اگه تمیزکاری باشه انجام میدم بعدش یه کم نت گردی و دوباره آشپزخونه، اینقدر هوا گرمه که حتی به فکرم نمیرسه برم بیرون ....این برنامه تقریبا صبح تا ظهر منه حالا عصرا متفاوت تر هست. ولی...
-
سرمایی
جمعه 9 تیر 1396 19:20
امروز صبح ساعت 8 چشمام باز کردم دیدم همسر داره میره کلید آب کولر بزنه.آخه همسر سرمایی هستن و بنده گرمایی شبا پتو میندازه روی خودش بعد کلید آب کولر هم خاموش میکنه که سردش نشه منم بدون پتو میخابم بعد یه دفه شبا حس میکنم دارم خفه میشم صدای همسر که میزنم فوری میره کلید آب میزنه. صبح هم کلید آب زد دوباره اومد خابید من که...
-
از همه چیز
پنجشنبه 8 تیر 1396 20:53
دیروز روز کار بود تمام روز کار میکردم. یخچال تمیز کردم بعدش اتاق خواب و اتاق مهمون و سالن گردگیری کردم و جارو کشیدم آخرش هم زیر دلم درد گرفت، نمیدونم چرا برام درس عبرت نمیشه که اینهمه کار نکنم هر دفه مریض میشم و به خودم قول میدم کار نکنم دوباره یادم میره. همسر هم کلی سرزنشم کرد، خب دلم میخاد روز بعدش هیچ کاری نکنم و...
-
بی توجهی
چهارشنبه 7 تیر 1396 00:08
چرا وقتی غصه میاد توی خونه دیگه بیرون نمیره؟؟؟؟ یه بغض سخت گلوم گرفته. به شدت هم عصبانیم احساس میکنم همه سلول های بدنم دارن با هم میجنگن. همیشه همسر دعوا را کش میده یعنی بی توجهی میکنه من واقعا نمیتونم تحمل کنم و باید بریزم توی خودم تا غرورم حفظ بشه ولی تحملش سخته. دلم میخاد برم مسافرت یه جایی که بهم خوش بگذره ولی...
-
قهر یا آشتی؟
سهشنبه 6 تیر 1396 11:13
دیروز که همسر برگشت خونه بهش محل ندادم. طبق معمول حق به جانب بود اومد پیشم نشست شروع کرد به توضیح دادن که قصدم فقط کمک بوده ،که بتونم کاری کنم تو از ناراحتی بیای بیرون گفتم چیزی نشده منم ناراحت نیستم. تجربه نشون داده که اگه بخام موضوع را کش بدم همسر عصبانی میشه اونوقت دیگه دعوا میشه. ولی واقعا ناراحت بودم اصلا محلش...
-
من سنگی
دوشنبه 5 تیر 1396 13:25
خیلی وقته دیگه دلم نمیشکنه چون من یه سنگ هستم. دیگه صدای شکستن قلبم نمیشنوم .امروز یه نفر بهم پیام داد و گفت همسرت بهم پیام داد و این حرف را زده. خیلی ناراحت شدم ولی قلبم نشکست فقط از خودم ناراحت شدم که برای هزارمین بار به همسر اعتماد کردم و باز اعتمادم را شکسته. چند وقت پیش درمورد یه موضوع خانوادگی ناراحت بودم از شدت...
-
بی فکر
جمعه 2 تیر 1396 11:38
توی این ماه بیشتر روزا از سحری جاموندم.امروز هم بدون سحری روزه ام، سحری فقط میوه میخورم اما بیشتر بخاطر داروهام نگرانم که باید سحر میخوردم.دیشب همسر بازیش گرفته بود نمیزاشت من گوشی دست بگیرم .آخرشم پرتش کرد منم فراموش کردم بیارم بزارم بالای سرم و چشمم را که باز کردم ساعت 7 صبح بود، دیگه خابیدم تا 10بعدش بیدارشدم خونه...
-
داروی گیاهی
چهارشنبه 31 خرداد 1396 13:00
-
بغض همسر
شنبه 27 خرداد 1396 12:23
من از مهمون بدم نمیاد ولی دوست دارم اگه قراره برام مهمون بیاد یک نفر نباشه چند نفر باهم باشن و همه باهم صمیمی باشیم.دختر خواهرشوهر بزرگه دو روز مهمونم بود. خیلی بهش بها ندادم . البته با این خواهرشوهر تا حالا مشکلی نداشتم هر وقت هم اومده خونمون خیلی کمکم کرده. تمام ظرفا رو میشوره آشپزخونه هم تمیز میکنه. ولی من از این...
-
شما خانواده من نمیشوید
یکشنبه 21 خرداد 1396 16:57
هر وقت یه اتفاق ناگوار برام می افته اولش آرومم انگار توی شک هستم. بعد کم کم اون موضوع برام باز میشه و من پر از خشم میشم. چند وقت پیش که خواهر شوهر تشریف فرما شدن و من با زبون روزه از ایشون پذیرایی کردم . کمی با هم حرف هم زدیم. یه دفه حرف رو کشید به یکی از فامیلا و پشت سرش حرف زد. من احمق هم یه چیزی که از یه نفر در...
-
رئیس
شنبه 20 خرداد 1396 16:41
همسرم همیشه عجله داره.دائم کار داره اولا خیلی اذیت میشدم نمیدونم چی توی وجود من اتفاق افتاد که باهاش کنار اومدم. من تقریبا تمام روز تنهام با اینکه کار خاصی ندارم ولی حس بدی هم ندارم. خیلی دلم میخاد باهمسر بریم بیرون باهم زیاد حرف بزنیم ولی خب خیلی کم اتفاق می افته. امروز رئیس همسر اومده بود شرکت و قراره یکی دو روز...
-
عصبانیت
پنجشنبه 18 خرداد 1396 15:30
هر وقت از دست همسرم عصبانی میشم.اول یه مقدار غرغر میکنم. اگه همسر فهمید و از دلم در آورد که تموم میشه. اگه نه هی برای من بزرگ و بزرگتر میشه و سکوت میکنم و محل بهش نمیدم. تا جایی که دیگه نمیشه تحمل کنم یه دعوای حسابی میکنم و همه حرفامو بهش میگم بعدش راحت راحت میشم انگار که اصلا از هیچ چیز ناراحت نبودم مثل امروز که...
-
چی توی دلت هست؟
سهشنبه 16 خرداد 1396 10:18
چند وقتی هست که وقتی همسر میاد خونه حس میکنم خیلی توی خودش هست به زور میخاد نشون بده که چیزیش نیست. متاسفانه همسر هیچ وقت ناراحتیش رو بروز نمیده و همه چیز رو میریزه توی خودش و این میشه که شبا خوابای وحشتناک میبینه و یه دفه از خواب بیدار میشه و منو صدا میزنه . غذا دیگه نمیتونه بخوره و اشتهاش نصف میشه چون ناراحتی هاش رو...
-
گذشته سخت
دوشنبه 15 خرداد 1396 17:02
-
سرزده
یکشنبه 14 خرداد 1396 17:22
جمعه شب با همسر تماس گرفتم که شام چی برات درست کنم .گفت خواهرم هم باهام میاد خونه، گفتم باشه پس شام چی؟ گفت یه چیز حاضری با هم آماده میکنیم. از مهمون سرزده خوشم نمیاد حالا هرکی میخاد باشه ولی چون همسر به خانواده من خیلی احترام میزاره منم توی اینجور مواقع هیچی نمیگم. تنها گزینه فوری برای شام سوسیس بود که البته خودم...
-
خودت رو پیدا کن
جمعه 12 خرداد 1396 08:19
این روزا تا ظهر میخابم که کمتر روزه بهم فشار بیاره چون سحر و افطار هیچی نمیتونم بخورم. چند شب پیش همسر بهم زنگ زد که میای بریم بستنی بخوریم. با اینکه بستنی هم توی یخچال داشتیم ولی گفتم بریم چون از توی خونه بودن بدم میاد رفتیم فالوده گرفتیم و توی ماشین نشستیم که دوست همسری زنگ زد .وقتی همسری گفت که بیرونیم و داریم...
-
افطاری
سهشنبه 9 خرداد 1396 16:22
اینقدر روزه منو تشنه میکنه که رمق برام نمیمونه که بنویسم.گشنگی اصلا نیست فقط تشنگی شدید، الان دیگه گفتم بنویسم خیلی وقته چیزی ننوشتم. پریروز صبح ساعت10 از خواب بیدارشدم، بخاطر اینکه روزه زیاد بهم فشار نیاره دیر بیدلر میشم خونه هم مرتب بود کاری نداشتم جز ناهار همسر که اونم فکرم کته بود چون خیای دوست داره و راحتترین...
-
دور از خانه
پنجشنبه 4 خرداد 1396 16:52
چند روزی مهمون مادرم بودم.بخاطر همین نشد روزانه هام رو ثبت کنم. چند وقتی بود که خیلی دلتنگ خانواده ام بودم و همسر وقت نداشت که بریم .یه دفه گفت آخر هفته تعطیلم منم گفتم بریم خونه مامان همسر هم قبول کرد پنجشنبه که رسید بازم سیل کار برای همسر رسید و دیدم نمیشه.راضی شدمنو ببره تا چند روزی پیش خونوادم باشم.خب من دوست...
-
خوبی از خودتونه
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 21:03
تقریبا یک هفته پیش بود که خونه مادرشوهر بودیم که مادر شوهر گفت من خیلی فلافل دوست دارم ولی بلد نیستم درست کنم.منم چون خیلی خوبم گفتم باشه من براتون یه روز درست میکنم دیگه موقعیتش پیش نیومد تا اینکه پریروز یه نگاه توی یخچال انداختم و چشمم به نخود افتاد.گفتم الوعده وفا نخود رو آب ریختم و عصرش چرخ کردم و ادویه جات زدم و...
-
سحرخیز
یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 11:55
دیروز ساعت 3 صبح بود که از درد کمر و پا از خواب بیدار شدم البته بخاطر خاله پری بود. ولی خب کم پیش میاد که درد داشته باشم، دلم میخاست ناله کنم ولی دلم برای همسر که کنارم خوابیده بود سوخت گفتم گناه داره همش 5*6 ساعت میخابه شبانه روز دیگه همینجور میخابیدم باز از درد بیدار میشدم و دلم برا خودم میسوخت .همش دعا میکردم زود...
-
دلتنگی
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1396 11:09
همسرم چون حجم کاراش خیلی زیاد هست خیلی خسته میشه.ساعت 6 صبح تا 4 عصر شرکت هست.بعد میاد ناهار میخوره تا ساعت 6عصر میخابه بعد دوباره میره تا ساعت 10/5 شب، طفلکی اینقد خسته میشه که همش عذرخواهی میکنه که میخاد بخابه.دیشب وقتی خابید یه نگاه بهش انداختم و دلم یه حالی شد حس کردم خیلی دلتنگش هستم صبح بهش زنگ زدم که من واقعا...
-
پا درد
شنبه 16 اردیبهشت 1396 15:42
قرار بود چند روز پیش بنویسم اما خب یه درد پای مزخرف اومد سراغم که زندگیمو مختل کرد. اونروز صبح از خواب که بیدار شدم زنگ زدم به همسر که برنامه چیه گفت شما فقط جوجه درست کن بقیه کاره مادرم انجام میده.منم دیگه مواد جوجه رو گذاشتم، بعد گفتم اگه مثل سری های قبل مادر شوهر خونسرد بازی دربیاره چی؟ دیگه برنج هم دم کردم.لباس...
-
کوچولو
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 16:44
سه شنبه صبح با همسر قرار گذاشتیم که دیگه همسر باشگاه نره و با هم بریم یه چرخی بزنیم و منم برم برای زالو درمانی سوال کنم و مانتو بخرم و سینما بریم.تا ظهر طبق معمول همیشه به کارای خونه و آشپزی گذشت همسر اومد و ناهار خورد و گفت من یه ساعت بیشتر نشه خوابم و 5 بریم بیرون.رادارای من به کار افتاد و فهمیدم بازم یکی از اعضای...
-
خونه داری
یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 19:26
-
آشتی به سبک گیسو
شنبه 9 اردیبهشت 1396 09:37
-
مهمان
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 11:41
-
من
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 11:20